اگر چه در تعریف انواع استارت آپ بر این مسئله تاکیدی وجود ندارد که حتماً فعالیت آن در حوزه تکنولوژی یا فن آوری اطلاعات باشد، اما به دلیل اینکه بسیاری از استارت آپ ها در سالهای اخیر حول این زمینهها شکل گرفتهاند، گاهی در تعریف استارت آپ به این مسئله هم اشاره میشود که استارت آپ باید در حوزه فن آوریهای نوین فعال باشد.
در این زمینه که آیا باید هر فعالیت نوپایی را استارتاپ در نظر گرفت یا نه، اختلافنظر وجود دارد. در بیشتر کتابهای آکادمیک کارآفرینی، حتی کتابهایی که مدرنتر هستند و رویکرد نوگرا دارند، معنای گستردهای برای استارت آپ در نظر گرفته میشود و هر کسب و کار نوپایی استارتاپ نامیده میشود.
اما کسانی که فرهنگ شرکتهای سیلیکون ولی را میشناسند و مدیران و مشاوران و نظریهپردازان شرکتهای حوزه فناوری را دنبال میکنند، در کتابها، مقالات و مصاحبههای خود، معنای محدودتری برای استارتاپ در نظر میگیرند و بین استارتاپ یا کسب و کار نوپا با کسب و کارهای کوچک (Small Business) تفاوت قائلند.
تعریف استارت آپ
بطور کلی وقتی از واژه کسب و کار نوپا یا استارت آپ استفاده میکنیم، ویژگیهای زیر را مد نظر داریم:
کسب و کاری که قصد دارد ارزش آفرین باشد و پایداری و مقیاس پذیری برای اعضای آن دغدغه است و در عین حال فرصتجو است اما فرصتطلب نیست.
البته ممکن است این نوع کسب و کارها مبتنی بر تکنولوژی های نوین باشند یا نباشند و یا هنوز در شرایط ابهام بوده و در حال طی کردن دوران نوزادی و کودکی خود باشند.
دستهبندی استارت آپ ها
کافی است چند کتاب در زمینهی کارآفرینی یا راهاندازی استارت آپ بردارید و انواع استارت آپ های مطرح شده در آنها را ببینید و مقایسه کنید. خواهید دید که یک چارچوب مشخص و مورد توافق، برای طبقه بندی استارت آپ ها وجود ندارد.
گاهی استارت آپ ها را بر اساس حوزهی فعالیت تقسیم بندی میکنند مانند: استارت آپهای حوزه فناوری اطلاعات، استارت آپهای مُد و فشن، استارت آپهای مالی و بانکی و …و البته برخی تحلیلگران هم، مناسب میبینند که استارت آپها را بر اساس مدل کسب و کار و گاه معماری برند آنها تقسیم بندی کنند و میکوشند هر استارت آپ را بر اساس جایگاه آن، طبقهبندی و تحلیل کنند.
طبیعتاً انتخاب دسته بندی مناسب استارت آپها، تابع هدف و انتظار شماست و اینکه با چه منظوری، این دستهبندی را انجام میدهید.
اما شاید در نهایت تقسیمبندی سهگانه استارت آپها بتواند مفید و ارزشمند باشد.
مدل سهگانه در دسته بندی استارت آپ ها
این مدل در بسیاری از کتابهای مرجع در زمینهی کارآفرینی و استارت آپها مطرح شده است و بر خلاف عرف رایج در کشورمان که صرفاً بخش محدودی از فعالیتهای کارآفرینانه را استارت آپ فرض میکنند، هر نوع فعالیت کارآفرینانهی نوپا را استارت آپ در نظر میگیرند.
در ادامه دربارهی هر یک از سه سبک کارآفرینی مطرح شده در این نمودار، توضیحاتی را ارائه میکنم.
گروهِ جایگزین حقوق (Salary-substitute)
این گروه از استارت آپها، معمولاً دارای مقیاس بسیار کوچک هستند و کارآفرین یا کارآفرینها هنگام راهاندازی و تحلیل موفقیت آنها، دستاورد مالی خود را با حقوقی که میتوانستند در شغلی دیگر و احتمالاً مجموعهای بزرگتر به دست بیاورند مقایسه میکنند.
یک شرکت مشاوره مالی
فرض کنید سه دوستِ قدیمی که هر سه در زمینهی مدیریت مالی و حسابداری، تحصیلات و تجربه دارند، با یکدیگر صحبت میکنند و به نتیجه میرسند که هیچکدام، از کار فعلی خود رضایت چندانی ندارند یا محیط کار را دوست ندارند یا اینکه حس میکنند آزادی عمل کافی برای پیادهسازی ایده خود ندارند و یا هر علت و انگیزهی دیگری که میتوانید تصور کنید.
آنها تصمیم میگیرند به کمک یکدیگر، یک شرکت مشاوره مالی تأسیس کنند و میگویند که اگر بتوانند پس از چند ماه، از شرکت جدید به اندازهی حقوق فعلی خود کمی کمتر یا بیشتر درآمد داشته باشند، راضی هستند.
راهاندازی یک آرایشگاه
فردی را در نظر بگیرید که چند سال، به عنوان مسئول دفتر در یک کارخانه کار کرده است و اکنون میخواهد تجربهی راهاندازی کسب و کار خود را داشته باشد.
او بر هنر آرایش و زیبایی مسلط است و در طول این سالها هم، به صورت تفننی در این زمینه تمرین کرده و دوره دیده است.
به همین علت تصمیم میگیرد یک آرایشگاه داشته باشد و درآمد آرایشگاه را جایگزین حقوقِ شغلِ فعلی خود کند.
راهاندازی یک مغازهی کوچک لولهکشی
ممکن است یک نفر، اصلاً علاقهای به کارمند شدن نداشته باشد و از همان ابتدای مسیر شغلی، به خاطر آشنایی با کارهای فنی و ابزارهای مکانیکی، مغازهای اجاره کند و به لولهکشی و کارهای تأسیسات ساختمان بپردازد.
چنین فردی، قاعدتاً انتظار ندارد در آینده، مثلاً مغازهی خود را به یک شرکت بزرگ تبدیل کرده و سهام آن را در بورس عرضه کند.
او درآمدش را همیشه با کار در واحد تأسیسات یک کارخانه یا شرکت مقایسه میکند و بر این اساس، دربارهی درستی یا نادرستی انتخاب شغلی خود تصمیم میگیرد و یا حداقل به عنوان یکی از فاکتورها، به این مسئله توجه میکند.
برای این نوع کسب و کارها، میتوان ویژگیهای مشترک متعددی مطرح کرد. از جمله اینکه اغلب آنها، رویای رشد در سر ندارند و به همین علت، استراتژیهای ویژهی خود را دنبال میکنند.
یا اینکه معمولاً قرار نیست محصول و خدمت بسیار ویژه و خاصی عرضه کنند؛ چون رقابت را در سطح بسیار محلی و محدود، تجربه میکنند و به خاطر رضایت به مقیاس کوچک، جای دیگران را چندان تنگ نمیکنند.
البته هرگز نمیتوان این ویژگیها را به صورت قطعی به همهی کسب و کارهای جانشین حقوق نسبت داد؛ اما این نکته هم قابل درک است که در ماهیت این کسب و کارها مستقل از حوزهی فعالیتشان شباهتهای متعددی قابل تصور است.
گروهِ سبک زندگی (Lifestyle)
در گروه اول، مسئله این بود که من میخواهم مبلغ مشخصی در ماه، درآمد داشته باشم. این درآمد را به کمک چه شغلی به دست بیاورم؟ برای فرد دیگری کار کنم یا خودم، کسب و کار کوچکی را راهاندازی کنم؟
پس مسئله از نیاز به درآمد شروع شده و به انتخاب یک شغل درآمدزا ختم میشد.
اما گروهی از کسب و کارها، به شیوهی دیگری شکل میگیرند: یک یا چند نفر، سبک زندگی مشخصی را دوست دارند و برایشان مهم است که آن سبک را تجربه کنند و عمر خود را در آن فضا بگذرانند:
مثلاً کتابخواندن یا موسیقی نواختن را دوست دارند؛ سفر کردن یا سخنرانی کردن را دوست دارند؛ ورزش کردن یا نقاشی کشیدن را دوست دارند.
آنها تصمیم گرفتهاند که سبک زندگی خود را بر اساس آنچه دوست دارند انتخاب کنند.
حالا به این فکر میکنند که چگونه میتوانم از این سبک زندگی، درآمدی هم کسب کنم؟
چون اگر نتوانند از سبک زندگی خود درآمد مطلوب را کسب کنند، مجبور خواهند بود بخشی از عمر خود را به یک کار دیگر اختصاص دهند و سپس، درآمد آنجا را در باقیماندهی ساعات زندگی، صرفِ سبک زندگی مطلوب خود کنند.
برای این گروه هم، میتوان ویژگیهایی را فرض کرد و حدس زد. از جمله اینکه چنین کسب و کارهایی اغلب کوچک میمانند و شاید در حالتهای خاص، چند نفر هم به عنوان کارمند، همکار و دستیار، استخدام شوند و کسب و کار، یک گام بزرگتر شود.
گروه کارآفرینی جسورانه (Entrepreneurial Venture)
با وجودی که بخش مهمی از اقتصادهای آزاد جهان، توسط دو گروه کارآفرینان قبلی شکل میگیرد، اما اغلب ما با شنیدن واژههای استارت آپ و کارآفرینی، سومین گروه کارآفرینان را بهخاطر میآوریم: کسب و کارهایی که با هدفِ بزرگ شدن و رشد تأسیس شدهاند. این کسب و کارها، نیامدهاند تا خرج زندگی کارآفرین را تأمین کنند، بلکه قرار است به برندهایی بزرگ تبدیل شوند و سهم قابل توجهی از بازار را در اختیار بگیرند.
مسائلی مثل برنامه ریزی برای رشد، جذب سرمایه، تلاش برای گسترش بازار و حتی ورود به بازارهای بینالمللی، افزایش تعداد کارمندان و انتشار آمار تعداد افراد شاغل در شرکت به عنوان یک شاخص موفقیت، میل به افزایش گردش مالی و برنامهریزی برای ورود به بورس، از جمله دغدغههای این دسته از کسب و کارها محسوب میشوند.
واضح است که این سبک از کارآفرینی و راهاندازی استارت آپ، در مقایسه با دو گروه قبل، ریسکهای بیشتری دارد؛ و البته به تناسب همین ریسکها، میتواند دستاوردهای بیشتری هم داشته باشد.
بسته به اینکه کدامیک از سه شیوهی مطرح شده را به عنوان هدف کارآفرینی خود در نظر بگیریم، مسیر و استراتژیهایی که انتخاب میکنیم، متفاوت خواهد بود.
بسیاری از کارآفرینان، در نخستین مراحل ایجاد کسب و کار جدید، از کنار این سوال به سادگی میگذرند و اصلاً به آن توجه نمیکنند. به همین علت، در مراحل بعد، گرفتاریهای متعددی برایشان به وجود میآید و میبینند که در تصمیم گیری، انتخاب استراتژی و مدیریت منابع در دسترس، به درستی عمل نکردهاند.
همچنین در کسب و کارهای شراکتی، اگر از ابتدا در این باره صحبت و توافق نشود، ممکن است در ادامهی مسیر، همین مسئله به زمینهای برای شکلگیری اختلافنظر و تعارض تبدیل شود.