MVP یا حداقل محصول قابل ارائه را در فارسی به کمینه محصول پذیرفتنی نیز ترجمه کردهاند که مخفف Minimum Viable Product است.
طی سالهای اخیر، مفهوم MVP بیشتر مورد توجه استارتآپهای حوزهی فناوری بوده است و برنامهنویسان و طراحان محصولات نرمافزاری به آن پرداختهاند. اما اگر با مفهوم آن به خوبی آشنا شویم، خواهیم دید که MVP یک طرز فکر است که میتواند در بسیاری از حوزهها و فعالیتها به کمک ما بیاید.
در این مطلب قصد داریم کمی دربارهی MVP صحبت کنیم. ابتدا میگوییم MVP چیست و سپس به این سوال میپردازیم که در چه شرایطی به سراغ MVP میرویم.
البته بحث دربارهی MVP میتواند فراتر از یک مطلب باشد و آنچه در اینجا ارائه میشود صرفاً مقدمهای بر این مفهوم است.
کمینه محصول پذیرفتنی
معمولاً طرح اصطلاح کمینه محصول پذیرفتنی یا MVP را به اریک ریس نسبت میدهند. نام دیگری که معمولاً به آن اشاره میشود، استیو بلنک است که او هم دربارهی MVP نکات و اشارههای فراوانی داشته است.
اما قبل از این دو نفر، فرانک رابینسون حدود بیست سال پیش اصطلاح کمینه محصول پذیرفتنی یا MVP را به کار برد.
توضیحات فرانک رابینسون کمی با تعریف استیو بلنک و اریک ریس تفاوت دارد و این تفاوت، منشاء اختلافنظرهای فراوانی میان فعالان استارتآپ نیز بوده است.
نمونههای بسیاری وجود دارد که یک کارشناس در یک منبع شناختهشده و معتبر، تعریفی از MVP ارائه میکند و کارشناس دیگری در منبع معتبر دیگر، توضیح میدهد که آنچه کارشناس اول گفته، دقیقاً یک فهمِ نادرست و گمراهکننده از MVP است!
با عِلم به این اختلافنظرها، میکوشیم مفهوم کمینه محصول پذیرفتنی را توضیح دهیم و امیدواریم بتوانیم این توضیحات را به شکلی ارائه کنیم که حداقل سوء برداشت و نارضایتی را به بار بیاورد.
کارآفرینان عاشق
گروهی از کارآفرینان و ایدهپردازان کسب و کارها، عاشق ایده خود میشوند. به این معنی که نقاط قوت آن را میبینند و نقطه ضعفهایش به چشمشان نمیآید. حالتِ حدیِ این عشق، به شکل بروز میکند که کارآفرین، بدون توجه به دیدگاه مشتریان و بازار، به نتیجه میرسد که محصولش عالی است و اگر به بازار عرضه شود، بیتردید از آن استقبال فراوانی خواهد شد.
نتیجهی چنین طرز فکری این است که کارآفرین، به جای بررسی نظرات مشتریان بالقوه، تمام تلاش و انرژی و همت خود را برای توسعه و عرضهی محصول صرف میکند و متقاعد میشود که کافی است محصول ارائه شود و در اختیار بازار قرار گیرد، بعد از آن، بدون هیچ دردسری، مشتریان به سمت ما هجوم خواهند آورد و محصول را خریداری خواهند کرد.
میتوان گفت چنین کارآفرینانی، بیشتر محصول محور هستند تا بازار محور.
نگاه محصول محور معمولاً یک نتیجهی دیگر هم دارد و آن، وسواس کمالگرایانه در زمینهی کیفیت است.
محصول باید از نظر کیفیت عالی باشد. باید بینقص و کامل باشد. نخستین بار که محصول عرضه و ارائه میشود، باید تمام ویژگیها و قابلیتها و امکانات در آن لحاظ شده باشد.
بسیاری از این محصولات که با عشق و علاقه و صرف وقت و سرمایه، نهایی شده و به بازار عرضه شدهاند، شکست میخورند. چون از همان ابتدا، مشتری آنها را نمیپسندیده و کارآفرین، بنای خود را بر مفروضاتی گذاشته که درست و قابلاتکا نبودهاند.
ایدهی MVP
ایدهی MVP که بسیاری از کارشناسان آن را مطرح میکنند، در یک جمله خلاصه میشود و آن هم این است که مشتری را زودتر درگیر کنید.
درگیر کردن مشتری به این معنا است که هر جا دربارهی رفتار و نگرش و تصمیمهای مشتری چیزی را فرض میکنیم، آن فرض را در نخستین فرصت، بیازماییم.
کارآفرین، تمام کسب و کار خود را بر فروضات بنا میکند. فرضهایی مانند اینها:
- بسیاری از مردم به محصولی که من عرضه خواهم کرد، نیاز دارند
- گروهِ … مشتری قطعی محصول من هستند
- بستهبندی برای مشتری من مهم است و من میتوانم با بستهبندی بهتر، رقبا را کنار بزنم
- اگر قابلیتِ … به محصولم افزوده شود، مشتری حاضر است …٪ بیشتر برای محصول پرداخت کند
کافی است زمانی که در نخستین مرحلهی راهاندازی کسب و کار هستید، کمی وقت بگذارید و به مفروضات خود فکر کنید. به سادگی میتوانید فهرست بلندبالایی از مفروضاتتان را تهیه کنید و بنویسید. مفروضاتی که بسیاری از آنها میتوانند نادرست باشند و وقت و سرمایهی شما را هدر دهند.
میزان پیچیدگی MVP
حرف MVP این است که مشتری را زودتر درگیر کنید. اما چگونه این کار را انجام دهیم؟
درگیر کردن مشتری به این معناست که منتظر نمانیم تا محصول نهایی ما با تمام امکانات و قابلیتها آماده شود؛ بلکه آن را به شکل حداقل محصول قابل ارائه آماده کرده و به گروهی از مشتریان عرضه کنیم و از آنها بازخورد بگیریم. سپس بر اساس این بازخورد، گام بعدی را برداریم و محصول را کاملتر کنیم.
میزان سادگی یا پیچیدگی MVP را شما تعیین میکنید.
مقیاس کوچک
گاهی ممکن است کسب و کار خود را در مقیاسی بسیار کوچکتر تست کنید. چنانکه گفته میشود بنیانگذاران Airbnb ابتدا سایتی را راهاندازی کرده و صرفاً کوشیدند دادن سه تشک بادی خودشان را به همراه صبحانه کرایه دهند.
آنها به این شیوه، یک کمینه محصول پذیرفتنی عرضه کردند و توانستند مفروضات خود را بیازمایند:
- آیا واقعاً کسی از چنین سرویسی استقبال میکند؟
- آیا قیمتی که ما برای چنین سرویسی انتخاب کردهایم، از نظر مشتریان مناسب و منصفانه است؟
امکانات کمتر
گاهی میتوانید محصول خود را با فیچرها و امکانات کمتر ارائه کنید. وقتی هنوز مطمئن نشدهاید که بازار به محصول شما علاقهمند است، چرا باید برای طراحی و ارائهی جزئیترین قابلیتها و امکانات وقت بگذارید؟ میتوانید فعلاً شکل سادهشدهای از محصول خود را به گروه منتخبی از مشتریان بالقوه ارائه دهید و اگر مطمئن شدید که محصولتان را میپسندند، سپس نسخههای کاملتر را عرضه کنید.
گروهی از مشتریان هستند که استفادهی زودهنگام از یک محصول برایشان جذاب و ارزشمند است. این گروه، الزاماً دنبال این نیستند که یک محصول با صد در صد کارایی و عملکرد را دریافت کنند، بلکه یک محصول هشتاد درصدی هم آنها را راضی میکند. نیاز درونی آنها پیشگام بودن است و استفادهی زودهنگام، آنقدر برایشان ارزشمند و هیجانانگیز است که دردسرهای احتمالی را هم بپذیرند و تحمل کنند.
شماتیک محصول
گاهی هم میتوانید صرفاً شماتیکی از محصول را عرضه و ارائه کنید. شاید طراحی یک صفحهی فرود برای معرفی محصولی که هنوز عرضه نشده، کافی باشد. در همین صفحه میتوانید محصول را معرفی کنید و مثلاً ببینید چند نفر حاضرند برای کسب اطلاعات بیشتر، ایمیل خود را در اختیارتان بگذارند.
شاید یک بروشور از محصولی که هنوز وجود ندارد، بتواند روش خوبی برای سنجش نظر مشتریان بالقوه باشد. اگر آنها از بروشور محصول هم استقبال نکنند، چرا باید به خودتان زحمت دهید و برای طراحی و عرضهی محصول وقت بگذارید؟
معروف است که بنیانگذاران Dropbox در شرایطی که هنوز محصول آنها به صورت کامل طراحی و آماده نشده بود، با انتشار یک ویدئو، نحوهی عملکرد سرویس ذخیرهسازی ابری را نشان دادند و بر اساس استقبالی که از این ویدئو شد، به نتیجه رسیدند که محصول، مشتریان بسیاری خواهد داشت و نیازی که آنها شناسایی کردهاند، یک نیاز واقعی در بازار است.
یادگیری سریع با کمترین ریسک و هزینه
با وجود همهی اختلافنظرهایی که دربارهی MVP وجود دارد، تقریباً همهی کارشناسان بر روی یک نکته توافق نظر دارند و آن هم این است که هدف از MVP یادگیری سریع، با کمترین ریسک و هزینه است.
MVP به این معنا نیست که شما یک کار بزرگ را صرفاً به چند فاز تقسیم کرده و فازها را یکی پس از دیگری اجرایی کنید.
بلکه به این معناست که مفروضات خود را یکی پس از دیگری بیازمایید و با این کار ریسکهای خود را کاهش دهید.
اینکه این مفروضات را به چه شیوهای میآزمایید، به خلاقیت شما بستگی دارد. اما مهم این است که MVP به عنوان یک طرز فکر در ذهن شما جا بیفتد.
همیشه از خودتان بپرسید:
- الان پرریسکترین فرضی که من در مورد کسب و کارم کردهام چیست؟ چه فرضی کردهام که اگر نادرست از کار دربیاید، همه چیز به هم میریزد؟
- درست بودن این فرض را چگونه میتوانم بسنجم؟ سادهترین و سریعترین و کمریسکترین روش، برای اینکه محصولی حداقلی را پیش چشم مشتری بگذارم و پاسخ واقعی مشتری را ببینم چیست؟
- من دقیقاً باید چه چیزی را بسنجم و اندازهگیری کنم؟ چه شاخصهایی وجود دارند که میتوانند به سنجش صحتِ فرضیههایم کمک کنند؟
در آخرین گام، وقتی MVP را در مقابل مشتری قرار دادید و پاسخ مشتری را دیدید، میتوانید دربارهی ادامهی مسیر تصمیم بگیرید:
- اگر این فرض من درست بوده، فرض بعدی که باید درستیاش را بیازمایم چیست؟
- اگر فرضم نادرست بوده، آیا میتوانم مفروضاتم را اصلاح کنم؟ یا بهتر است در همین مرحله از ایدهی خودم دست بکشم و متوقف شوم؟
در انتها اگر تجربیاتی در خصوص MVP دارید خوشحال خواهیم شد آنها را با ما به اشتراک بگذارید.