تشخیص تفاوت بین دسته بندی و برچسب گذاری و اینکه بدانیم از هر کدام در چه موقعیتی، با چه هدفی، برای چه محتوایی و چگونه باید استفاده کنیم موضوع مهمی است.

برچسب گذاری محتوا برای کسانی که وبلاگ نویسی انجام داده‌اند مفهوم آشنایی است. البته گسترش شبکه های اجتماعی و رواج یافتن اصطلاح تگ کردن هم باعث شده است که همه به نوعی با مفهوم برچسب گذاری محتوا یا تگ کردن آشنا شوند یا حتی اگر آشنا هم نیستند، آن را به کار ببرند.

اصطلاح هشتگ هم که عملاً از ترکیب دو واژه‌ی Hash یعنی علامت # و Tag یا همان برچسب ایجاد شده و عملاً معنای لغوی آن، برچسب گذاری محتوا با استفاده از علامت # است.

اگر چه تاریخچه برچسب گذاری محتوا را به سادگی می‌‌توان مرور و بررسی کرد اما نقطه آغاز مشخصی برای برچسب گذاری وجود ندارد. این مفهوم تقریباً از بدو تولد محتوای دیجیتال به شکل‌های مختلف و تحت عناوین مختلف وجود داشته است.

کافی است به یک انبار مراجعه کنید تا کاربرد برچسب گذاری را متوجه شوید. برچسب‌ها، هم به طبقه بندی محتویات انبار کمک می‌کنند و هم خالی ماندن طبقات را یادآوری می‌کنند بطوریکه انبارگردانی بدون وجود این برچسب‌ها دشوار و کاری فرساینده خواهد بود.

طبیعی است که یک استراتژیست محتوا هم عملاً خودش را مدیر ارشد و سیاست‌گذار کارخانه تولید محتوا می‌داند و همانطور که در مورد انبار توضیح دادیم، او هم دغدغه انبار و انبارداری کالاهای خودش را دارد. تنها تفاوت در این است که کالاها و محصولات او از جنس محتوا هستند.

بنابراین اصل ماجرای برچسب گذاری محتوا بسیار ساده است. شما یک محتوا تولید می‌کنید و هنگام عرضه به دیگران برای آن برچسب‌هایی هم در نظر می‌گیرید.

مهم‌ترین کاربردهای برچسب گذاری

در ادامه برخی از مهم‌ترین کارکردهای برچسب گذاری را با هم مرور می‌کنیم:

طبقه بندی محتوا برای مخاطب

مخاطب‌های حرفه‌ای، معمولاً قبل از خواندن مطلب نگاه کوتاهی به برچسب‌ها می‌اندازند. این کار باعث می‌شود که ذهن آنها جهت پیدا کند و بدانند که با چه جنس مطلبی روبرو خواهند بود.

اعلام موضوع محتوا به موتور جستجو

برچسب گذاری تا حدی دربهبود رتبه جستجوی یک مطلب موثر است. البته این به شرطی است که برچسب گذاری به صورت حرفه‌ای انجام شده باشد. متاسفانه برخی از تولیدکنندگان محتوا، به جای اینکه برچسب‌ها را برای راحتی مخاطب انتخاب کنند، آنها را به عنوان پیامی برای موتورهای جستجو در نظر می‌گیرند.

البته موتورهای جستجو اخیراً‌ این نوع برچسب گذاری افراطی را به عنوان تکنیک سئو کلاه سیاه تشخیص می‌دهند و به آن امتیاز منفی می‌دهند. اما هنوز بسیاری از تولیدکنندگان محتوا به این مسئله توجه ندارند.

امکان دسترسی به مطالبی با موضوع مشترک

وقتی در یک سایت روی یک کلمه کلیدی کلیک می‌کنید می‌توانید همه مطالب مرتبط با آن را هم ببینید. ضمن اینکه در شبکه های اجتماعی وقتی روی یک برچسب کلیک می‌کنید می‌توانید همه محتواهای مشابه ارائه شده توسط همه‌ی کاربران را مشاهده کنید. همین برچسب‌ها باعث می‌شود که بازدیدکنندگان صفحات دیگر، صفحه شما را هم پیدا کنند و در صورت پسندیدن کیفیت محتوا، به گروه افراد پیگیر آن بپیوندند.

بعضی کاربران شبکه‌های اجتماعی تنها کاربرد برچسب را یافته شدن بهتر محتوا در هنگام جستجو می‌دانند. این در حالی است که ممکن است شما بخواهید از یک برچسب اختصاصی برای طبقه بندی داخلی استفاده کنید و اتفاقاً اصرار داشته باشید که این هشتگ در جای دیگری به کار نرفته باشد.

به عنوان مثال فرض کنید یک نفر در صفحه اینستاگرام خود ۳۰۰ مطلب مختلف دارد که ده مورد از آنها به محتواهای شخصی خودش مربوط است. خیلی بعید است که کاربرانی که امروز صفحه‌ی او را می‌بینند تا قدیمی‌ترین مطلب را هم بخوانند و بررسی کنند. چنین فردی می‌تواند با استفاده از برچسبی که فکر می‌کند دیگران به کار نمی‌برند این ده مورد عکس را علامت‌گذاری کند. در این حالت احتمال مشاهده شدن محتوای قدیمی افزایش خواهد یافت.

مدیریت محتوا برای استراتژیست محتوا

می‌توان به سادگی با استفاده از برچسب‌های مختلف، حجم محتوای تولید شده در هر موضوع را سنجید و از آن برای مدیریت پرتفوی محتوا استفاده کرد. گاهی اوقات وقتی حجم مطالب زیاد می‌شود خود تولیدکنندگان محتوا هم فراموش می‌کنند که هر موضوعی، چه سهمی از کل محتوا را به خود اختصاص داده است.

این شیوه برچسب گذاری ممکن است حتی به مخاطب محتوا یا کاربر یک سایت نمایش داده نشود و صرفاً‌ جهت تحلیل‌های داخلی مورد استفاده قرار گیرد.

تعریف فولکسونومی

طی دهه اخیر اتفاق جدیدی در برچسب گذاری در دنیا به وقوع پیوسته است و آن این است که کاربران دست بازتری در برچسب گذاری دارند. به این معنا که در برخی سیستم‌ها می‌توانند روی محتوای تولید شده توسط دیگران برچسب بگذارند و یا اینکه در برخی سیستم‌های دیگر می‌توانند با برچسب گذاری، محتوای خودشان را با محتوای تولید شده توسط دیگران مخلوط کنند. بطور مثال کافی است شما در اینستاگرام عکسی از خودتان بگذارید و زیر آن هشتگ #نویسنده را قرار دهید. به این ترتیب نام شما در فهرست تمام کسانی که هشتگ نویسنده دارند، فهرست خواهد شد.

شکل‌های دیگر فولکسونومی هم در ویکی‌ها و از جمله ویکی پدیا دیده می‌شود. کاربران می‌توانند یک مطلب را در رده‌های مختلف قرار دهند و برچسب‌های متعددی روی آن بگذارند.

فولکسونومی دستاوردهای مثبت و منفی زیادی داشته است. از جمله دستاوردهای مثبت آن، امکان ارزیابی روند‌ها در شبکه‌های اجتماعی است تا بفهمیم کاربران کلاً این روزها به چه چیزهایی بیشتر فکر می‌کنند و درباره چه چیزهایی بیشتر مطلب منتشر می‌کنند. در اکثر شبکه‌های اجتماعی بخشی وجود دارد که هشتگ‌هایی را که در حال رایج شدن هستند با عنوان Trending معرفی می‌کند.

اما از اثرات منفی آن، می‌توان به امکان دزدی برچسب‌ها یا اصطلاحاً Hijack کردن آنهاست. فرض کنید الان که کمپین‌های اجتماعی خاصی رواج دارند، یک نفر کلاس‌های آموزش سئو خودش را مدام با هشتگ خاصی که رایج شده است معرفی کند. یا حتی از این بدتر ممکن است مانند اتفاقی که وقتی مک دونالد از مردم خواست که خاطرات خوبشان در مورد مک دونالد را با MCDStories برچسب گذاری کنند بوجود بیاید و مردم هر چه فحش و ناسزا و خاطرات تلخ دارند را با این برچسب منتشر کنند که این اتفاق هزینه‌ی زیادی برای برند مک دونالد ایجاد کرد.

Folksonomy که از واژه Taxonomy به معنای طبقه‌بندی ایجاد شده است به معنای طبقه بندی توسط مردم است. دو نوع فولکسونومی در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که شامل طبقه بندی گسترده و طبقه بندی محدود می‌شود.

طبقه بندی گسترده می‌تواند به موضوعات مختلفی ارجاع داده شود. برای مثال book# برچسبی است که محتواهای گسترده‌ای در آن مانند معرفی کتاب، انواع کتاب، نویسنده کتاب و… می‌تواند طبقه بندی شود.

اما از طرفی دیگر طبقه‌بندی های محدود، محتوای خاص و دقیق‌تری را نشان می‌دهند. برای مثال اگر شما به دنبال آخرین اخبار از یک برند مشخصی مانند Sony می‌گردید، sony# می‌تواند هشتگ مناسبی باشد.

در نهایت شاید بتوان گفت که فولکسونومی می‌تواند نوع بسیار مرغوبی از UGC یا محتوای تولید شده توسط کاربر باشد که اگر درست مدیریت شود به خوبی و به شکلی بسیار موثر بر برند یک کسب‌وکار تأثیر مثبت می‌گذارد و شاید حتی بسیاری از هزینه‌های تولید محتوا را هم کاهش دهد.

نکات مهم در برچسب گذاری

سه نکته مهم در مورد تگ ها وجود دارد که می تواند در درک بهتر برچسب گذاری مفید باشد:

  • برچسب‌ها برخلاف دسته‌بندی‌ها قابل طبقه بندی نیستند. یعنی یک تگ نمیتواند زیرشاخه داشته باشد.
  • تعداد دفعات استفاده از برچسب‌ها مهم است. بطور مثال اگر در یک سایت تعداد برچسب‌ها هایی که فقط روی یک پست استفاده شده اند زیاد باشد صفحه آرشیوی که برای برچسب درست می‌شود با صفحه خود مطلب یکسان خواهد بود و به همین دلیل Duplicate content رخ داده و رتبه سایت در موتورهای جستجو افت خواهد کرد.
  • برچسب‌های زیر پست ها حاوی یک پیام مهم از طرف وبسایت به مخاطبان است و به شکل های مختلف قابلیت استفاده و دسته‌بندی مطالب نوشته شده در خصوص یک موضوع خاص را فراهم می‌کنند.

برچسب گذاری

مفهوم برچسب گذاری

با توضیحاتی که داده شد شاید فکر کنید استفاده از برچسب گذاری برای اعلام موضوع به موتورهای جست و جو، یکی از کاربردهای اصلی برچسب‌گذاری باشد که به عصر معاصر و زمانی که موتور های جست‌وجوگر اینترنتی به وجود آمدند اختصاص داشته باشد. اما با نگاه از زاویه ای دیگر در میابیم که این کاربرد از برچسب گذاری، کاربردیست به قدمت انسان سخن گو. از زمانی که سیستم آوایی و تکلم انسان تازه در حال شکل گرفتن بود.

تا پیش از پیدایش زبان، انسان ها برای انتقال مفاهیم به یکدیگر از روش های مختلفی از جمله رسم شکل یا زبان اشاره استفاده می‌کردند.

حتماً می توانید تصور کنید که این روش‌ها با چه محدودیت هایی مواجه بودند.

به عنوان مثال تصور کنید چه کار سختی می‌شد اگر می‌خواستند عبارت کوتاه و هشدار دهنده ای مانند احتمال ریزش کوه را بدون تکلم به هم بفهمانند. حتی اگر مفهوم واژه های ریزش و کوه را به هر نحوی به هم منتقل می‌کردند، برای انتقال مفهوم احتمال چه باید می‌کردند؟

به همین دلیل برای معنای مستقل از کلام احتمال واژه ای ساختند که کار برچسب را برای موتور جست‌وجوی ذهن مخاطب انجام می‌داد.

ما واژه احتمال را ساختیم و وارد ذهنمان کردیم و پس از آن هروقت ذهنمان به این واژه برخورد می‌کرد از آن به مثابه برچسبی برای جست‌وجو بهره می‌برد که با استفاده از آن، تمام ادراک های پیشین خود از این مفهوم را بازیابی می‌کرد.

به مثال زیر توجه کنید اما لطفاً به هیچ وجه آن را تصور نکنید:

سه شتر که زیر آفتاب، پشت سر یکدیگر در حال حرکت از میان تپه‌های شنی و گذر از کنار یک نخل هستند را تصور نکنید.

می‌بینید با اینکه تاکید کرده بودم آن را تصور نکنید ولی ذهن شما در هر صورت آن را تصور کرد.

چون ذهن انسان در برخورد با واژه‌ها به طور ناخودآگاه مانند یک موتور جست‌وجو، میان تمام تصاویر و مفاهیم موجود در ذهن، جست‌وجو کرده و تصویر و مفهومی را که بیشترین ارتباط را با واژه دریافتی داشته باشد بازیابی می‌کند.

حال اگر ذهن به جای یک کلمه با یک جمله مواجه شود، تک تک کلمات آن جمله را در تصاویر و مفاهیم ذهنی پیشین جست‌وجو کرده و در نهایت به صورت ناخودآگاه آن تصاویر و اطلاعات جداگانه را ترکیب کرده، تصویری جدید تشکیل داده و آن را به خودآگاه ما متبادر می‌کند. مانند مثال شتر ها در بالا که نمی‌توانیم آن را تصور نکنیم.

به همین ترتیب برای متون بلند هم همین روند صادق است.

به طور کلی میان رابطه ذهن با مفاهیم و رابطه گوگل با عبارات جست‌وجو شده یک آنالوژی برقرار است، با این تفاوت که گوگل میان صفحات وب جست‌وجو می‌کند اما جستوجوهای ذهن در بایگانی تصاویر و مفاهیم موجود در حافظه صورت می‌پذیرد.

لازم به ذکر است که در هر دو صورت، واژه ها برچسب هایی هستند برای مفاهیم.

همانطور که می‌دانید برای جست‌وجوی برچسب ها لازم است آن‌ برچسب‌ها از قبل در سیستم جست‌وجوگر ثبت و تعریف شده باشند چون هیچ جست‌وجوگری نمی‌تواند برای یک برچسب کاملاً بدیع و نوساخته نتیجه ای را بیابد.

خوشحال می شویم اگر شما هم کاربردهای دیگری برای برچسب گذاری می‌شناسید آنها را با ما به اشتراک بگذارید.

turned_inدسته بندی : بهینه‌سازی موتور جستجو
moreبرچسب : ، ، ، ،

مطالب مرتبط

5 استراتژی خلاقانه برای استفاده از هوش مصنوعی در سئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست