1. خانه
  2. keyboard_double_arrow_left
  3. وبلاگ
  4. keyboard_double_arrow_left
  5. برندسازی
  6. keyboard_double_arrow_left
  7. برند و برندسازی چیست؟

برند و برندسازی چیست؟

برند

در دنیای امروز ما با انواع برندها احاطه شده‌ایم، پس دانستن اینکه برند و برندسازی چیست یکی از موضوعات مهم قرن جدید محسوب می شود.

وقتی از برند حرف می‌زنیم، منظورمان فقط برندهای بزرگ بین‌المللی مانند اپل و آمازون و گوگل و کوکاکولا نیست، بلکه برندهای کوچک‌تر ملی و محلی هم در این دسته هستند. برندهای موچکتری که با هم در رقابت هستند تا سهم خود را از سبد زندگی‌مان کسب کنند.

حضور برندها در زندگی‌مان چنان جدی و فراگیر است که می‌توان گفت انواع تصمیم‌ گیری های خرید ما، نه بر روی محصول، که بر روی برند محصول متمرکز هستند.

فرض کنید می‌خواهید خرید خود را از سوپرمارکت به صورت تلفنی انجام دهید. از ماست و نان گرفته تا باتری و مسواک، تقریباً کالا به کالا، باید به طرف مقابل بگویید که چه برندی مد نظر شماست. بسیار معدودند کالاهایی که برندشان برای شما مهم نباشد و صرفاً به گفتن نام کالا مثلاً شاید کبریت یا کیسه فریزر اکتفا کنید.

البته این را هم می‌دانیم که بحث برند و برندسازی، به کالاها محدود نیست و دغدغه‌ی برندسازی، تقریباً هر چیز قابل ارائه‌‌ای را در بر می‌گیرد: مجموعه‌های خدماتی در پی ساختن برند برای خدمات خود هستند، وب‌سایت‌ها و اپلیکیشن‌ها برای تقویت برند خود، هزینه می‌کنند، شهرداری‌ها برای تعریف و تقویت برند شهرها می‌کوشند و بسیاری از انسان‌ها، برای توسعه برند شخصی خود تلاش می‌کنند.

بنابراین می‌توان گفت امروز، دامنه‌ی دانش برند و برندسازی بسیار گسترده شده و هر کس در هر حوزه‌ای از مدیریت و کسب و کار، حداقل باید با مبانی این دانش آشنا باشد.

برندینگ

تاریخچه برند

ظاهراً واژه‌ی برند از کلمه‌‌ای قدیمی در زبان مردم اسکاندیناوی گرفته شده است. آن‌ها کلمه‌ی Brandr را برای داغ زدن روی پوست دام‌های خود به‌کار می‌برده‌اند.

این واژه که به معنای آتش نیز هست، احتمالاً با Burn به معنای سوزاندن که در انگلیسی به‌کار می‌رود هم‌ریشه است.

پس می‌توان گفت نخستین کارکرد و مفهوم برند، ایجاد تمایز (Differentiation) بوده است. به این معنا که یک دامدار با علامت‌گذاری دام‌هایش، آن‌ها را از دام‌های دیگران متمایز می‌کرده است.

اگر این روایت را بپذیریم، باید بگوییم که معنای اولیه‌ی برند، بسیار به چیزی که امروز تحت عنوان نام تجاری یا Trademark می‌شناسیم نزدیک است.
هنوز هم کم نیستند کسانی که اصطلاح برند و برندسازی را به همان مفهوم قدیمی به‌کار می‌برند:

وقتی کسی یک کسب و کار تازه راه‌اندازی می‌کند یا یک محصول تازه عرضه می‌کند، صرفاً یک نام تجاری برای کار یا محصول خود انتخاب کرده است. اما معمولاً به اشتباه در همین مرحله می‌گویند: من یک برند تازه خلق کرده‌ام.

اما مفهوم برند در طول زمان تغییر کرد و به تدریج، این واژه با معانی تازه‌ای به کار برده شد.

بعضی وقت‌ها از اصطلاح برند، برای مشخص کردن محصولاتِ برتر و ویژه استفاده شده است، مثلاً وقتی می‌گوییم فلانی لباس برند می‌پوشد. گاهی اوقات، برند را به عنوان یک وعده در نظر گرفته‌اند، مثلاً می‌گویند: تویوتا یعنی کیفیت با قیمت مناسب.

بعضی نیز برند را به عنوان ارزش‌هایی فراتر از کارکرد اصلی محصول به کار برده‌اند؛ ساعت رولکس را برای اطلاع از زمان، دستم نمی‌کنم. برای پرستیژ آن دستم می‌کنم. یا این جوراب را از برندی خریده‌ام که از کودکان بی‌سرپرست حمایت می‌کند. یا از این برند استفاده می‌کنم، چون دوست‌دار محیط زیست است.

گاهی اوقات هم برند را به معنای نماد یک جمع یا جامعه به کار می‌برند، اصطلاح ایرانسلی‌های عزیز را می توان در این دسته گنجاند.

خلاصه این‌که نویسندگان و متفکران مختلف، مفاهیم متنوع و گوناگونی را به برند نسبت داده‌اند و هر یک تعریف برند را به شکل متفاوتی ارائه کرده‌اند.

می‌توان گفت تقریباً تمام نظریه‌پردازان حوزه‌ی برند، روی این موضوع توافق دارند که برند، چیزی فراتر از نام تجاری و لوگو است.

اما این تنها نقطه‌ی توافق آن‌هاست و وقتی از ایشان می‌پرسید که تعریف برند چیست، در این مرحله دیگر نمی‌توانند با هم به توافق برسند.

برند چیست؟

در حقیقت باید بپذیریم که نمی‌توان برند را تعریف کرد. هر تعریفی ارائه دهید، عده‌ای راضی و عده‌ای ناراضی خواهند شد.

یک روش شانه خالی کردن از زیر بار این مسئله، آن است که بیست یا سی تعریف برند را فهرست کنم و به شما ارائه بدهم. اما چنین سبکی بیشتر به درد کتاب‌های مرجع و هندبوک‌ها می‌خورد و کار ما را راه نمی‌اندازد.

بنابراین، از میان انبوه تعریف‌های ارائه شده، چند مورد را که مفید است، انتخاب کرده‌ام و مطرح می‌کنم.

این موضوع را به خاطر داشته باشید که ادعایم این نیست که تعریف برند در این چند مورد خلاصه می‌شود، بلکه تأکیدم بر این است که وقتی اصطلاح برند را به کار می‌برم، این تعریف‌ها را مد نظر دارم:

برند یعنی قول و قرار

برند برای بسیاری از ما یک قول (promise) محسوب می شود. وعده‌ی یک برند ممکن است کیفیت باشد. وعده‌ی دیگری، پایین‌ترین قیمت. وعده‌ی برنده‌ی یک برند هم ممکن است پرستیژ باشد.

قول را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

  • قول‌‌های عملکردی

  • قول‌‌های هیجانی و عاطفی

  • قول‌‌های تجربه

مثلاً BMW این وعده را به مشتریان خود می‌دهد که نهایت لذت رانندگی را تجربه می‌کنند یا Lego به مخاطبان خود وعده می‌دهد که بازی بی‌پایان را تجربه خواهند کرد.

البته وعده و قول قرار نیست رسماً در قالب شعار اعلام شود. قول و قرار چیزی است که در ذهن شما شکل می‌گیرد.

مثلاً با خودتان به وعده‌ی مک‌دونالد فکر کنید. عهد مک‌دونالد از جنس هیجان و احساسات و تجربه‌ی شگفت‌انگیز نیست. بلکه یک تعهد عملکردی مشخص است:

یک غذا با کیفیت معقول و با قیمت مقبول. غذایی که طعم آن را می‌شناسید و در بیگانه‌ترین سرزمین‌ها هم، طعم بیگانه‌ای نخواهد داشت.

برند یعنی یادآوری

وقتی کلمه‌ی Apple را می‌بینید یا می‌شنوید، چه واژه‌هایی برایتان تداعی می‌شود؟ شاید نوآوری، سادگی و طراحی.

وقتی کلمه‌ی Caterpillar را می‌شنوید چه واژه‌هایی برایتان تداعی می‌شود؟ شاید راه‌سازی و سخت‌جان بودن

وقتی کلمه‌ی Trump را می‌شنوید چه واژه‌هایی برایتان تداعی می‌شود؟

فرق یک برند با یک کلمه یا نام تجاری معمولی در این است که وقتی با یک برند روبرو می‌شوید، مجموعه‌ای از کلمات و مفاهیم برایتان یادآوری می‌شود. در حالی که یک کلمه یا نام تجاری معمولی، تداعی‌کننده‌ی هیچ چیزی فراتر از خودش نیست.

برند یعنی تصویر ذهنی

برند یعنی همه‌ی تصاویر، تجربه‌ها و برداشت‌هایی که در ذهن یک مشتری نسبت به یک نام یا نماد تجاری شکل می‌گیرد.

بنابراین، شما نمی‌توانید از مدیر یک برند یا مدیرعامل یک سازمان بپرسید که «هویت برند» شما چیست؟ یا «تعهد برند» شما چیست؟ یا « یادآوری برند» شما چیست؟

بلکه این مشتری و مخاطب است که حق دارد به این سوال‌ها پاسخ دهد.

کارها، تلاش‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، انواع تبلیغات و همه‌ی آن‌چه که یک کسب و کار انجام می‌دهد، فقط ورودی فرایند برندسازی است. اما خروجی برندسازی یعنی همان چیزی که برند نامیده می‌شود، در ذهن مشتری شکل می‌گیرد.

همان‌‌طور که حس کرده‌اید، این تعریف‌های ظاهراً متفاوت، پیام کم و بیش یکسانی دارند: برند در ذهن مشتریان معنا پیدا می‌کند.

اگر کسی می‌گوید من در تلاش برای برندسازی هستم، در واقع در تلاش است که «چیزی» را در ذهن مشتریان و مخاطبانش، نسبت به خودش یا محصولش یا سازمانش تغییر دهد.

حالا می‌توانید اسم این «چیز» را بگذارید قول یا یادآوری یا تجربه‌ی انباشته یا هر واژه‌ی دیگری که درکش برایتان ساده‌تر است.

کاربرد برند

برند می‌تواند یک ابزار تمایز باشد و فرد، سازمان یا محصولی را نسبت به رقبایش، متمایز کند. این تمایز، می‌تواند ریسک مخاطب و یا مشتری را کاهش دهد.

فرض کنید شما می‌خواهید یک دوربین عکاسی بخرید. ده‌ها شرکت در حال عرضه‌ی محصولات خود هستند. می‌توانید ساعت‌ها و روزها وقت بگذارید و محصولات همه‌ی آن‌ها را بیابید و مقایسه کنید و در نهایت، یکی را بخرید.

اما می‌توانید به دو یا سه برند برتر بازار مثلاً Nikon و Canon و Sony تکیه کنید و فقط محصولات آن‌ها را ببینید.

شما با این کار، ریسک خرید خود را کاهش داده‌اید. صاحب برند هم، منفعت مادی حاصل از برند خود را کسب کرده است.

برند هم‌چنین می‌تواند به ابزاری برای بیانِ خود (self-expression) و تأیید خود (self-confirmation) تبدیل شود. ما بسیاری از برندها را انتخاب می‌کنیم تا نشان دهیم به یک قبیله‌ی خاص تعلق داریم و یا به چند قبیله‌ی دیگر، تعلق نداریم. به همین خاطر، کسی که طرفدار حیوانات است، ممکن است لوازم آرایشی خود را از برندی که تست‌های خود را روی حیوانات انجام می‌دهد، خریداری نکند. و باز به همین خاطر است که شما از میان صدها موسسه‌ی خیریه، یکی را انتخاب می‌کنید و دیگران را کنار می‌گذارید. بحث شما فقط کمک کردن نیست. شما برندی را انتخاب می‌کنید که با اصول و ارزش‌های شما سازگار باشد و دغدغه‌های شما را منعکس کند.

برند می‌تواند اعتمادسازی کند. وقتی مشتری یا مخاطب، وعده‌ی یک برند را می‌داند، هنگام خرید، تحقیقات کمتری می‌کند و سریع‌تر تصمیم می‌گیرد. آیا تا به حال پیش آمده که یک خریدار بنز، از فروشنده یا یک خریدار دیگر بپرسد: آیا در سر بالایی‌ها، کولر این ماشین جواب می‌دهد؟

به این کارکرد برند، ایجاد میان‌بُر (Shortcut) می‌گویند. یعنی برند قوی، بسیاری از سوالات مخاطب را از همان ابتدا حل می‌کند و پاسخ می‌دهد و مخاطب می‌تواند بسیار سریع‌تر و ساده‌تر، تصمیم خرید خود را نهایی کند.

به عبارتی می توان برند را ارزش خالص کل اعتمادی که در اثر فعالیت‌های بازاریابی از گذشته تا این لحظه، در ذهن مشتری نسبت به ما شکل گرفته است نامید.
نکته‌ی کلیدی در بحث کارکردهای برند این است که برند قوی، هم برای صاحب برند مفید است و هم برای مشتری.

برند برای صاحب برند، یک مزیت رقابتی می‌شود و ارزش اقتصادی خلق می‌کند. برای مشتری هم، ابزاری می‌شود که انتخاب و تصمیم‌گیری را سریع‌تر و ساده‌تر می‌کند و از ریسک‌ها و نگرانی‌هایش می‌کاهد.

محبوبیت برند

می‌توان گفت برند یک معنای عام دارد و یک معنای خاص.

در معنای عام، هرگاه حول یک نام یا نماد، تداعی‌هایی شکل بگیرد، آن نام یا نماد به یک برند تبدیل شده است. به عبارتی در معنای عام می‌توان گفت نام یک کلاهبردار بزرگ یا یک قاتل زنجیره‌ای هم می‌تواند برند باشد.

اما در معنای خاص، معمولاً برند را برای نام یا نمادی به‌کار می‌برند که محبوب و مورد احترام است.

وقتی مدیر یک رستوران می‌گوید ما الان به یک برند تبدیل شده‌ایم، قاعدتاً منظورش این است که در اثر تلاش‌هایشان برندی محبوب و مورد اعتماد شکل گرفته است.

البته در بسیاری از موارد، برندها ترکیبی از تداعی‌های مثبت و منفی هستند. مثلاً شاید کوکاکولا هم‌زمان برای شما دو وعده‌ی «لذت نوشیدن» و «چاقی و بیماری» را تداعی کند.

در مجموع وقتی از برند و برندسازی حرف می‌زنم، معمولاً منظورمان معنای محدودتر برند است. یعنی فرض‌ بر این است که تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌ها و فعالیت‌ها با این هدف انجام می‌شوند که احترام و اعتبار برای یک برند کسب شود.

علم برندسازی

برندسازی را معمولاً زیرمجموعه‌ی مدیریت بازاریابی می‌دانند. بی‌تردید دانش بازاریابی و به طور خاص، ارتباطات یکپارچه بازاریابی می‌تواند نقش مهمی در برندسازی داشته باشد. اما باید به خاطر داشته باشیم که در دنیای واقعی، برندسازی بسیار فراتر از فعالیت‌های بازاریابی است.

مثلاً یک تصمیم اشتباه در حوزه‌ی استراتژی، به سادگی می‌تواند بخش بزرگی از تلاش‌های واحد بازاریابی را نابود کند. هم‌چنین، اگر واحد منابع انسانی نسبت به برند سازمان بی‌توجه باشد، ممکن است کسانی را جذب و استخدام کند که با اصول و ارزش کسب و کار همسو نیستند و حضورشان به برند مجموعه، لطمه می‌زند.

به طور کلی می‌توان گفت، برندسازی زمانی می‌تواند موفق باشد که به یک دغدغه‌ی فرا دپارتمانی تبدیل شود و یکایک افراد سازمان، همواره به خاطر داشته باشند که هر یک از تصمیم‌ها و رفتارهایشان، روی برند سازمان تأثیر می‌گذارد.

همین مسئله به نوعی در برندسازی شخصی یا همان پرسونال برندینگ هم مطرح است. برندسازی شخصی هم یک کار پاره‌وقت نیست. یعنی کسی نمی‌تواند بگوید من روزانه ده ساعت کار می‌کنم و از این ده ساعت، یک ساعت را به برندسازی شخصی اختصاص می‌دهم.

تمام فعالیت‌ها و تصمیم‌ها و رفتارهای این ده ساعت و البته چهارده ساعت دیگر با برندسازی مرتبط هستند. هر یک از آن‌ها می‌توانند برندِ فرد را در ذهن مخاطب، ارتقا داده یا تضعیف کنند.

در انتها خوشحال می شوم که شما یادآوری های ذهنی خودتان را از یک یا چند برند با ما در میان بگذارید.

turned_inدسته بندی : برندسازی
moreبرچسب : ، ، ،

مطالب مرتبط

هویت برند چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست